شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

چهارده معصوم

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

عکس های حرم پیامبر

تصاویری با کیفیت از حرم پیامبر...

Image result for ‫عکس حرم پیامبر‬‎

Image result for ‫عکس حرم پیامبر‬‎

Image result for ‫عکس حرم پیامبر‬‎

Image result for ‫عکس حرم پیامبر‬‎

شعر درباره ی امام کاظم«ع»

نگاه خسته ی تان ماتمی به دل انداخت

برای سینه ی ما روضه ی محرم ساخت

دوباره پیرُهن مشکی عزای شما

و باد می وزد از مشهد رضای شما


سالها وقتِ دعایِ سحرم خندیدند

درسیه چال به اشکِ بصرم خندیدند

سالها شد سپری در غل و زنجیر عدو

و به آزردگی بال و پرم خندیدند

چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت

لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت

پا برهنه همه بر بُشر شدن محتاجيم

نظري کاش که بر ما، گذرا مي انداخت



مشکل گشای کارها باب الحوائج

ذکر توسّل های ما باب الحوائج

دارد هوای شیعه را باب الحوایج

پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج»

فقط نه قلب زنِ زشت کاره میشِکند

که در غمم دلِ هر سنگ خاره میشِکند

چنان زده است که بعضی از استخوانهایم

ترک ترک شده با یک اشاره میشکند


حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر

و صبر سجده کند در کجاوه ی تقدیر

و سقف ابری زندان چقدر کوتاه است

برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر


حساس ترین آینه را می بردند

بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟

با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش

!با اینکه سلیمان زمانت بودی



ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم

مجلس ذكر ِ مرا بد دهني ريخت به هم

رويِ اين ساقِ ترك خورده بلندم كردند

استخوانم پس ِ هر پا شدني ريخت به هم


آهسته گذاريد روي تخته تنش را

تا ميخ اذيّت نكند پيرهنش را

اصلاً بگذاريد رويِ خاك بماند...

زشت است بيارند غلامان بدنش را



ترسی از فقر ندارند گدایان كریم

دست خالی نروند از در احسان كریم

حاجت خواسته را چند برابر داده است

طیب الله به این لطف دو چندان كریم


اندراين گوشه زندان به لب آمد جانم

ديگرامشب به بر مادرخود مهمانم

ازفراق رخ معصومه دلم تنگ شده

كاش مي شد به سر آيد شب هجرانم


دراين قفس چو يادم زلانه مي آيد

سرشك ديده من دانه دانه مي آيد

دلم گرفته ازاين غم كه گوشه زندان

اجل به ديدنم حتي چرا (نمي آيد)


پربسته بود... وقت پریدن توان نداشت

مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

خوکرده بود با غم زندان خود ولی

دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت



شده تسبیحی به دستش دونه دونه‌های زنجیر

شده هم صدای ذکرش لب زخم و جای زنجیر

وقتی موسا می‌شه یوسف دل زندون پرِ نوره

وقتی یوسف می‌شه موسی زندونم وادی طوره

داستان هایی از حضرت فاطمه

من چند حکابت را که به نظر اموزنده بود را نوشتم.

Image result for ‫عکس از حضرت زهرا‬‎


عبادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
به فرموده پیامبر، ایمان به خدا، چنان در اعماق دل و باطن و روح فاطمه نفوذ کرده بود که برای عبادت خدا خود را از همه چیز فارغ می ساخت.زهرا در سایه شناسایی خدا به او ایمان داشت و به ارتباط با او عشق می ورزید.
او عبادت می کرد نه تنها برای آن که سببی برای رشد و تکامل خود طلب کند، بلکه برای آن که به مردم جامعه نیز مددی رساند و آنان را در امن و سلامت نگه دارد. امام حسن مجتبی(علیه السّلام) از دوران خردسالی اش یاد می کند و می فرماید: مادرم را هر شب در محراب عبادت و سرگرم دعا می دیدم که همواره مردمان را دعا می کرد.پرسیدم: مادر! چرا نخست ما را که فرزندان تو هستیم، دعا نمی کنی؟ پاسخ داد: فرزندم اول همسایه، بعد خانه.



دانش حضرت زهرا (سلام الله علیها)
امام علی (علیه السّلام) می فرمایند: روزی یکی از زنان مدینه خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) رسید و گفت: مادر پیری دارم که در مسائل نماز سؤالاتی دارد و مرا فرستاده است تا مسائل شرعی نماز را از شما بپرسم.حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: بپرس. آن گاه مسائل فراوانی مطرح کرد و پاسخ شنید. در ادامه پرسش ها، آن زن خجالت کشید و گفت: ای دختر رسول خدا! بیش از این نباید شما را به زحمت اندازم. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: باز هم بیا و آن چه سؤال داری بپرس.آیا اگر روزی کسی را اجیر نمایند که بار سنگینی را به بام ببرد و در مقابل، صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، چنین کاری برای او دشوار است؟ آن زن گفت: خیر. حضرت زهرا(سلام الله علیها) ادامه داد: من هر مسئله ای را که پاسخ می دهم، بیش از فاصله بین زمین و عرش گوهر و لؤلؤ پاداش می گیرم.پس سزاوارتر است که بر من سنگین نیاید.
زهرا که کسی نشد ز قــــدرش آگاه

غیبی است که نیست سوی او کسی را راه
یک دختر و گنج های اسرار و علوم ***لا حـــــــول ولا قـــــــــوة الّا بــــــــــالله


حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و شرکت در جنگ و جهاد
در جنگ خندق که مدینه در محاصره قرار داشت، هر کس به اندازه توان خود از جنگ پشتیبانی می کرد. حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز نان می پخت و بخشی از نیازمندی های مجاهدان سنگرنشین را تأمین می نمود. در یکی از روزها که برای فرزندان خویش نان تازه آماده کرده بود، نتوانست بدون پدر از آن استفاه کند. از این رو، نزد پدر رفت تا مشوق او برای نبرد باشد. فاطمه(سلام الله علیها) از یاری رسانی به پیامبر، حتی در صف اول نبرد نیز هراسی نداشت.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) از نظر ارزشی، فلسفه جهاد را به گونه شایسته ای معرفی می کند و خود در پشت جبهه با پختن نان و کمک رساندن به پدر و همسر، در عمل نیز به جهاد می اندیشد و می فرماید: « امامت و رهبری ما عترت پیامبر، عامل ایمنی و نجات از تفرقه و جدایی است وجهاد در راه خدا، مایه عزت و جاودانگی اسلام است».




گردن بند پر برکت
پیر مرد رو به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) کرد و گفت: گرسنگی در جگرم اثر گذاشته وبرهنه ام. به من غذا و لباس بده که سخت تهی دست هستم. حضرت که در آن هنگام چیزی نداشتند، به بلال حبشی فرمودند:« این پیرمرد را به خانه فاطمه(سلام الله علیها) برسان». بلال او را به خانه دختر پیامبر آورد و وی جریان تهی دستی خود را عرض کرد. یگانه دختر پیامبر، گردن بند نقره ای خود را- که هدیه دختر عمویشان بود- به وی بخشیدند. پیرمرد با خوشحالی نزد پیامبر آمد و جریان را باز گفت و گردن بند را در معرض فروش قرار داد. عمار یاسر به او گفت: آن را چند می فروشی؟ پیرمرد گفت: به اندازه یک وعده غذا که مرا سیر کند، یک لباس که با آن نماز بخوانم و دیناری که با آن مخارج سفر نزد خانواده ام را تأمین کنم. عمار یاسر بیست دینار و دویست درهم، یک دست لباس، یک وعده غذا و مرکب سواری خود را به وی داد. آن گاه آن گردن بند را با مشک خوشبو کرد، در میان یک لباس پرارزش نهاد و به غلامش، سَهم داد و گفت: نزد فاطمه برو این گردن بند را به ابو بده. تو را نیز به ایشان بخشیدم. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) گردن بند را گرفت و سهم را آزاد کرد.
سهم که از آغاز تا پایان ماجرا را اطلاع داشت، خنده اش گرفت و گفت: «برکت این گردن بند مرا به خنده آورد؛ چرا که گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشانید، فقیری را بی نیاز کرد، برده ای را آزاد ساخت و سرانجام نزد صاحبش بازگشت»





حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و برخورد با زیر دست
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) با همه بزرگواری و مقام و منزلتی که در پیشگاه خدا داشت، کار خانه را خود انجام می داد و تا مدت ها خدمتکار نداشت. روزی پیامبر، زنی را که در یکی از جنگ ها اسیر بود، نزد فاطمه(سلام الله علیها) آورد و دست او را در دست آن حضرت گذاشت و فرمود:« ای فاطمه! این زن در خدمت توست. او اهل نماز است.» این خدمتکار نامش «فضه» بود؛ دختر پادشاه هند.زنی زیبا، شیرین سخن، دانشمند و با معرفت. همیشه در حال خواندن قرآن بود و حتی گاه سؤال مردم را با آیه قرآن جواب می داد و در کربلا نیز با زینب کبرا(سلام الله علیها) همراه بود.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) اگر چه دارای خدمتکاری دل سوز چون فضه شده بود، بر خود نمی پسندید همه کارها را به دوش او بگذارد و از این رو وظایف داخل خانه را تقسیم کرد. سلمان می گوید: فاطمه(سلام الله علیها) را دیدم که کنار آسیاب نشسته و مشغول آرد کردن جو است. عرض کردم: شما که خدمتکاری چون فضه دارید، چرا از او برای انجام این امور کمک نمی گیرید؟ فاطمه(سلام الله علیها) فرمود:« نوبت او دیروز بود؛ امروز نوبت من است».




حیای حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
روایت شده: فاطمه(سلام الله علیها) با اسماء بنت عُمیس فرمود: من ناپسند می دانم آن چه را با آن جنازه زنان را حمل می کنند که پارچه ای روی جنازه آن ها می اندازند و جسم ایشان از زیر پارچه پیداست.
اسماء گفت: آن زمان که در حبشه بودم، مردم آن جا برای حمل جنازه، چیزی را که پوشاننده بدن بود ساخته بودند، اگر می خواهی مثل آن را بسازم. فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: آن را بساز.اسماء تختی طلبید و آن را به رو انداخت. سپس چند چوب از شاخه خرما طلبید و آن را بر پایه های آن تخت، استوار کرد و سپس پارچه ای روی آن کشید.
نقل شده: حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، پس از وفات پیامبراعظم(صلّی الله علیه و آله)، هیچ گاه خندان دیده نشد، مگر زمانی که اسماء تابوتی برای حضرت ساخت، به طوری که حجم بدن در آن دیده نمی شد. در آن هنگام بود که حضرت تبسمی کردند و خوشحال شدند.



گردن بند پر برکت
پیر مرد رو به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) کرد و گفت: گرسنگی در جگرم اثر گذاشته وبرهنه ام. به من غذا و لباس بده که سخت تهی دست هستم. حضرت که در آن هنگام چیزی نداشتند، به بلال حبشی فرمودند:« این پیرمرد را به خانه فاطمه(سلام الله علیها) برسان». بلال او را به خانه دختر پیامبر آورد و وی جریان تهی دستی خود را عرض کرد. یگانه دختر پیامبر، گردن بند نقره ای خود را- که هدیه دختر عمویشان بود- به وی بخشیدند. پیرمرد با خوشحالی نزد پیامبر آمد و جریان را باز گفت و گردن بند را در معرض فروش قرار داد. عمار یاسر به او گفت: آن را چند می فروشی؟ پیرمرد گفت: به اندازه یک وعده غذا که مرا سیر کند، یک لباس که با آن نماز بخوانم و دیناری که با آن مخارج سفر نزد خانواده ام را تأمین کنم. عمار یاسر بیست دینار و دویست درهم، یک دست لباس، یک وعده غذا و مرکب سواری خود را به وی داد. آن گاه آن گردن بند را با مشک خوشبو کرد، در میان یک لباس پرارزش نهاد و به غلامش، سَهم داد و گفت: نزد فاطمه برو این گردن بند را به ابو بده. تو را نیز به ایشان بخشیدم. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) گردن بند را گرفت و سهم را آزاد کرد.
سهم که از آغاز تا پایان ماجرا را اطلاع داشت، خنده اش گرفت و گفت: «برکت این گردن بند مرا به خنده آورد؛ چرا که گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشانید، فقیری را بی نیاز کرد، برده ای را آزاد ساخت و سرانجام نزد صاحبش بازگشت»



منبع:http://forums.pichak.net/thread3444.html

عکس های حرم امام رضا

البوم عکس امام رضا

عکس باکیفیت: خورشید آمده است به قصد سلام تو


عکس باکیفیت: گنبد و گلدسته حرم مطهر امام رضا(ع)

عکس باکیفیت: عکس هوایی از حرم امام رضا(ع)

عکس باکیفیت: دوباره رو به گنبدت نشسته‌ام، تو آسمان آبی و من یک کبوترم

ضریح مطهر علی بن موسی الرضا(ع)

عکس باکیفیت: آیین خطبه‌خوانی

عکس با کیفیت: صحن جمهوری حرم مطهر رضوی

ایوان طلا؛ ایوان بهشتی

عکس با کیفیت: نمایی از ورودی شیخ طوسی

ایوان طلا؛ ایوان بهشتی

احادیث

امام علی «ع» میفرمایند:

انچه را دوست نداری درباره ات بگویند به دیگران مگوی.

هرکه به جاهای بد رفت و امد کند مورد بدگمانی و تهمت واقع شود.

احمق مردم کسی است که خود را خردمند ترین مردم میداند.

توبه کردن رحمت را فرو اورد.

برای دست رسی به بقیه احادیث به ادامه مطلب بروید.

کسی که به خاطر خوبی کردن به دیگرا به انها منت بگذارد. انگار که خوبی نکرده.

تحصیل علم و دانش مایه ی تقویت و تایید عقل ادمی است.

حیا انسان را از انجام کار زشت وا میدارد.

یاد ما اهل بیت شفا بخش بیماری ها ف ناخوشی ها و درمانگر وسوسه شک است.

دوراندیش ترین شما کسی است پارساترین شماست.

اگر خواهان مکارم بزرگواریها هستی از حرامها دوری کن.

در خردسالی علم بیا موزید تا در بزرگسالی به برتری و اقایی برسید.

اموزش را به دست نیاورد مگر ان که جواب بدی را با خوبی داد.

جاهل را سرزنش مکن که دشمنت میگردد عاقل را سرزنش کن تا دوستت بدارد.

مشاجره ، نادانی انسان را اشکار میسازد و چیزی به حق او نمی افزاید.

گام اول اخلاص چشم امید برکندن از دست مردمان است.

اعمال همه بر باد مگر انکه از روی اخلاص باشد.

نیکی کن تا به تو نیکی شود...........رحم کن تا به تو رحم شود.

هنگام ایثار است که گوهر بزرکواران اشکار میشود.

مکارم اخلاق به کمال نرسد مگر به پاکدامنی و ایثار.

بهترین تجربه ات ان است که تو را پند دهد.

دو نعمت است که ارزش ان را نمیدانند مگر کسانی که از دست داده اند(جوانی و تندرستی)


امام صادق میفرمایند:

کوششی که با پاکدامنی همراه نباشد بی فایده است.

هر کس پیش از سلام کردن اغاز سخن کرد به او پاسخ ندهید.

شیعیان ما را به هنگام نماز بیازمایی که مراقبت انها از نماز چگونه است.

خشم کلید همه ی بدی ها است.

منفور ترین خلق خدا بنده ای است مه مردم از زبان او بترسند.

در دعا ابتدا باید خدا را ستود سپس به گناه اعتراف نمود و ان گاه حاجت را خواست.

پیامبر اکرم میفرمایند:

بی ارزشترین مردم کسی است که به مردم اهانت کند.

هر که مومنی را بیازارد مرا ازرده.

دروغ گو دروغ نمیگوید ، مگر به سبب حقارتی که در اوست.

بر اهل خانه ات سلام کن تا برکا خانه ات زیاد گردد.

برترین کارها ، با دوام ترین انهاست هرچند اندک باشند.

انکه خاندان مرا بیشتر دوست بدارد، بر پل صراط ، ثابت قدم تر خواهد بود.

کسی که مزردم از زبانش بترسند ، از دوزخیا به شمار میرود.

هر که ابروی برادر مسلمانش را حفظ کند ، بی شک بهشت بر او واجب است.

اعمال همه بر باد است مگر انچه از روی اخلاص باشد.

برای خدا کار کن ، تو را از همگان فایت میکند.


1234
5